در این جا این سوال پیش میآید که خلاقیت کارآفرینانه چه اشکالی به خود میگیرد؟ چه وضعیتهایی از انگیزش ممکن است برای این شکل از خلاقیت مناسب باشد؟ دکتر ترزا آمابلی، رئیس مرکز تحقیقات دانشکده بازرگانی دانشگاه هاروارد و همکاران و دانشجویانش بیست سال گذشته را برخلاقیت در کسب کار و طرقی که شرایط محیط کار برآن اثر دارد متمرکز کردهاند.
اخیرا توجهشان را به انگیزههایی که هم در پس ایجاد ایدهها و هم پیادهسازی آنها وجود دارد را معطوف نمودهاند با تشخیص این مطلب که الگوهای بالنسبه متفاوتی ممکن است برای هر یک نتیجه بهینهای به وجود آورد. در حقیقت تحقیقات اخیر حاکی از آن است که درصورت وجود شکلی از سینرژی بین این انواع مختلف خلاقیت احتمال بیشتری وجود دارد که منجر به خلاقیت کارآفرینی گردد .
در این جا خلاقیت را ایجاد راهحلهای بدیع و مناسب به مسائل بازانتها در هر حوزه از فعالیت بشری تعریف میکنیم. نوآوری را پیادهسازی آن ایدههای بدیع و مناسب تعریف میکنیم. کارآفرینی نوعاٌ برحسب نوآوری تعریف میشود . به عنوان مثال، شومپیتر میگوید فعالیت کارآفرینی شامل اجرای ترکیبات جدید است. « درهم شکستن خلاق» تعادل موجود در درون یک صنعت خاص. این دیدگاه کارآفرینی که به نحوی گسترده در جامعه آکادمیک پذیرفته شده است، توسط دیگران مورد تعمق قرار گرفته، به صورت «فرآیندی که در آن اختراع به عمل درآمده، ایدهای خام به عملیاتی که از نظر اقتصادی معتبر و عملی است دگرگون شده است»، تعریف شده است .
بدین ترتیب، کارآفرینی شکل ویژهای از نوآوری است و عبارت از پیادهسازی موفقیتآمیز ایدههای خلاق برای ایجاد یک کسب کار جدید با یک ابتکار جدید در درون یک کسب و کار موجود است .
خلاقیت میتواند به طرق مختلف در کارآفرینی وارد شود. کارآفرین ممکن است ایدهای جدید برای محصول یا خدمت خاصی داشته باشد، چیزی که از آن چه قبلاً انجا شده است متفاوت بوده و توسط مشتریان مفید یا مطلوب تلقی گردد.
این چیزی است که وقتی افراد واژه «خلاقیت» در قالب کسب و کار را میشنوند، نوعاً فکر میکنند. به علت آن که فکر میکنند خلاقیت فقط به درجه بالایی از ابداع در ایجاد ایدهای بنیادی برای محصول یا خدمت اطلاق میگردد، ممکن است نتیجهگیری کنند که خلاقیت مطلقاً نقشی در بسیاری از ماجراهای کارآفرینی ندارد.
معذلک، ابداع ممکن است نه در خود محصول بلکه در پیادهسازی وجود داشته باشد. به عنوان مثال، ابداع ممکن است در وسیله خلق یا عرضه محصول باشد، یعنی شناسایی فرصتهای جدید در بازار یا سازماندهی یا نظامی که برای به بازار آوردن محصول. علاوه برآن، راهحلهای بدیع و مناسب ممکن است برای بسیج منابع موردنیاز لازم باشد. در حقیقت، کارآفرینی غالباً به عنوان پیگیری فرصتها بدون توجه به منابعی که اکنون در کنترل قرار دارد تعریف شود. غیرمحتمل است که یک ماجرای کارآفرینی به میزان قابلتوجهی در زمینه هریک از این ابعاد خلاق باشد (فوق العاده بدیع و در عین حال مناسب). در حقیقت، درجات بالایی از ابداع در کلیه ابعاد احتمالاً مطلوب نیست. با وجود این کارآفرینی موفق احتمالاً حداقل نیاز به این اشکال خلاقیت کارآفرینی دارد .
● تعریف خلاقیت کارآفرینانه
ایجاد و پیاده سازی ایده های بدیع و مناسب برای تاسیس یک کسب و کار جدید (یک کسب و کار جدید یا برنامه برای ارائه محصولات یا خدمات). ایده های بدیع و مفید اولیه ممکن است مربوط باشد با :
۱) خود محصولات یا خدمات
۲) شناسایی بازاری برای محصولات یا خدمات
۳) راههای تولید یا عرضه محصولات یا خدمات
۴) راههای فراهم ساختن منابع برای تولید یا عرضه محصولات یا خدمات
● راههای فراهم ساختن منابع برای تولید یا عرضه محصولات یا خدمات .
توجه کنید که، در حالی که تعریف خلاقیت کارآفرینانه برایده های بدیع و مفید تاکید دارد (تعریف استاندارد ما از خلاقیت)، بخش "کارآفرینانه " نیاز به عمل دارد- پیاده سازی آن ایده ها یا نوآوری ها. همچنین توجه شود که خلاقیت کارآفرینانه میتواند حتی وقتی محصول یا خدمت الزاما بدیع نیست، یا وقتی یک محصول یا خدمت بدیع از منبعی دیگر کسب شده است، وجود داشته باشد. تنها چیز لازم آنست که راهحلهای بدیع و مناسب در مرحلهای از فرآیند خلق و به بازار آوردن محصول یا خدمت مورد استفاده قرار گیرد .
▪ انگیزه برای خلاقیت
در سه دهه گذشته، تحقیقاتی هم در مآخذ روانشناسی و هم در کسب و کار نشان میدهد که انگیزه تابعی از چند عامل موجود در محیط کار، از جمله انتظاراتی که هنگام ارزیابی وجود دارد، بازخورد حاصل در عملکرد واقعی، پاداشی که انتظار آن وجود دارد، خودمختاری، و ماهیت خودکار، میباشد. علاوه بر آن هم در تئوری و هم در پژوهشهای علمی نشان داده شده است که انگیزش انسان نسبت به کار را میتوان به دو نوع متمایز طبقه بندی نمود: انگیزش درونی که از ارزش ذاتی کار برای فرد ناشی میشود (مانند ارزش علاقهای که فرد بدان دارد)، و انگیزش برونی که از علاقه برای به دست آوردن نتیجه ای ناشی میگردد که از خودکار جداست. با آن که هر دو انگیزش میتوانند فرد را به انجام کار برانگیزند، ولی انگیزشهای درونی و برونی میتوانند اثرات متفاوتی بر احساسهای فردی درباره کار، شائق بودن به انجا کار و عملکرد کار به جای گذارند. هر دو نوع انگیزش کارآفرینی نقش مهمی ایفا میکنند .
دسی و همکارانش براین باورند که وقتی افراد احساس میکنند هم خودانگیخته و هم شایستهاند حاصل میشود. میتوان تصور کرد که اگر حداقل قدری خودمختاری در کار خود داشته باشند- به عبارتی اگر خود «منشاء» کار خود باشند و نه «مهره» دیگران. اگر فرد بازخوردی به دست آورد که نشانه پیشرفت در کارش باشد یا این بازخورد راههایی نشان دهد که براساس آن بتواند برشایستگی خود بیفزاید، احساس شایستگی در کار خود خواهد کرد.
این شرایط وقتی حاصل میشود که پیچیدگی کار با سطح مهارت فرد هماهنگ باشد یا فقط قدری از آن بالاتر باشد. پژوهشگران همچنین نتیجه گرفتهاند که خودمختاری و لیافت نمیتواند در جهت ایجاد انگیزه عمل کند مگر آن که فعالیت موردنظر تا حدی جالب باشد. چنین علاقهای ممکن است از تنوع مهارتها ناشی شود (مهارتهای متنوعی برای انجام فعالیت لازم باشد)، فعالیت شناسایی و تعریف شده باشد (فعالیت کلیتی باشد که به وضوح شناسایی و تعریف شده باشد) و اهمیت فعالیت(فعالیت به عنوان فعالیتی که مفید و مهم تلقی شده است باشد.) یک تئوریسین روانشناسی چنین نظر میدهد که انگیزه ذاتی بسیار قوی از طریق علاقه و درگیری عمیق شخص در کار و هماهنگی کامل سطح و پیچیدگی کار سطح مهارت فرد مشخص میشود به نحوی که فرد به نوعی احساس ادغام در فعالیتی که انجام میدهد را تجربه کند .
در پژوهشهای دکتر آمابلی و همکارانش تعریفهایی از انگیزههای درونی و برونی ارائه نمودهاند که غالب مفاهیم پیشنهادی سایر تئوریسینها را دربرمیگیرد .
افراد به نحوی درونی برانگیخته میشوند وقتی در کارشان لذت، علاقه، رضایت، کنجکاوی، خودبیانگری یا چالش شخصی مییابند .
افراد از نظر برونی برانگیخته میشوند وقتی برای به دست آوردن هدفی که از خودکار مجزا است یا محدودیتی را که به وسیله منابع برونی تحمل میشود میپذیرند .
بدین ترتیب، ما تعریفهای خود را برپایه انگیزههای درونی و برونی که برپایه فهم فرد از فعالیت (به عنوان فعالیتی جالب، درگیرکننده، چالش برانگیز و غیره) و دلایل او برای درگیری در آن (به عنوان وسیلهای برای نیل به هدف برونی، یا به خود به عنوان یک هدف به خاطر خود آن) قرار میدهیم.
اگر دلایل مبادرت به انجام کار به عنوان یک وسیله برای تجربهای مثبت خودجوش یا خودبیانگر باشد مربوط باشد، میگوییم که فرد از درون برانگیخته شده است. اگر دلایل مربوط به کاری باشد که منجر به نیل به هدفی برونی باشد، یا واکنش نسبت به منبعی باشد که از خارج کنترل شود، میگوییم فرد از برون برانگیخته شده است .
دیدگاه روانشناسی حاکم برآن است که انگیزه برونی برخلاف انگیزه درونی عمل میکند. انگیزه برونی انگیزهای است که در آن افراد به وسیله عاملی خارج از کار به کاری مبادرت میکنند، مانند پاداشهایی که وعده آنها داده میشود یا ارزیابیهای کاری که انتظار آن را دارند. به طور کلی، این تئوریسینها براین اعتقادند که وقتی انگیزههای بسیار قوی برونی برای اشتغال وجود دارد، انگیزه درونی برای انجام آن کار تضعیف میگردد .
پژوهشهای روانشناسی اجتماعی به نحوی قاطع نشان داده است که انگیزه درونی نسبت به یک کار (علاقه و رضایت در انجام کار) ممکن است موقتاً از طریق تحمیل آزمایش محدودیتهای برونی جذاب مانند یک پاداش ملموس یا ارزیابی تخصصی تضعیف شود .
مجموعهای از پژوهشهای تجربی آزمایشگاهی در ۲۰سال اخیر نشان داده است که خلاقیت درونی از طریق بسیاری از همان برانگیزندههای برونی و انواع محدودیتهای برونی که به انگیزه درونی آسیب میرسانند، زایل میشود.
براساس این پژوهشها بیانیه تئوریک سادهای که رابطهای علت و معلول بین انگیزه درونی و خلاقیت درنظر میگیرد پیشنهاد شده است. مشکل اولیه این «اصل انگیزه درونی خلاقیت» (آمابلی ۱۹۸۳) بر این بود ه انگیزه درونی برای خلاقیت مفید و انگیزه برونی برای خلاقیت مضر است این دیدگاه نظری با کار قبل مک گرا (۱۹۷۸) در توافق بود. نظریه او مبنی براین که انعطاف و پیچیدگی فکری در شرایط وجود انگیزه درونی در بالاترین حد قرار دارد، این فرضیه را که خلاقیت تاحدی بستگی به میزان انگیزه درونی فرد برای انجام کار دارد مورد حمایت قرار میدهد. نظریه او مبنی براین که، برعکس، جنبههای نسبتاً روشن (الگوریتمی) عملکرد – مانند کیفیت فنی صرف- به وسیله انگیزه برونی پرورش مییابد، منجر به این فرضیه میشود که انگیزه برونی احتمال بدیع بودن واکنشها را کاهش میدهد .
پژوهشهای آزمایشگاهی آمابلی و همکارانش به نحوی قاطع نشان داد که رابطه مثبتی بین انگیزه درونی و خلاقیت وجود دارد. این پژوهشها همچنین نشان داد که تحمیل برانگیزندهها محدودیتهای برونی قوی ممکن است منجر به میزانهای پایینی از خلاقیت در عملکرد واقعی – ولی نه به میزانهای پایینی از کیفیت فنی - گردد. کیفیت فنی به نحوی فزاینده در مورد هر دو انگیزه درونی و برونی حائز اهمیت به نظر میرسد .
البته وقتی در خارج از آزمایشگاه رفته و به جهان واقعی پا میگذاریم، پیچیدگی فزونی مییابد. در ۱۲سال گذشته، تفاوتهای محیطهای کاری بین پروژههای با خلاقیت زیاد و پروژههای دارای خلاقیت کم در سازمانهای کسب و کاری را با استفاده از مصاحبه و ابزاری موسوم به «ارزیابی محیط مناسب برای خلاقیت» بررسی شده است. در نتیجه این بررسیها این نتیجه حاصل شده است که در حقیقت بسیاری از برانگیزندههای درونی و محدودیتهای برونی که از طریق آزمایش مورد مطالعه قرار گرفته است، واقعاً خلاقیت را در شرایطی از قبیل آزمایش مورد مطالعه قرار گرفته است، واقعاً خلاقیت را در شرایطی از قبیل آزمایشگاههای پژوهش و توسعه سرکوب میکنند: رقابت برد – باخت در یک سازمان، انتظار ارزیابی منفی از ایدههای افراد، تاکید برپیمان برای کسب پاداش و محدودیت در چگونگی انجام کار. از سوی دیگر، چندعامل دیگر شناسایی گردیده که ممکن است به عنوان برانگیزندههای برونی به صورت حمایت کننده خلاقیت عمل کند: پاداش برای تشویق ایدههای خلاق، وجود تعریف واضحی از اهداف کلی طرح و بازخورد مکرر از کار انجام شده.
نهایتاً، عوامل برانگیزنده انگیزههای درونی شناسایی شده که خلاقیت را ترغیب میکند: میزانی خودمختاری در کار، کاری که فرد به نحوی مثبت چالشبرانگیز و مهم تلقی میکند و نوعی احساس علاقه و هیجان درخود کار. در پژوهشهای غیرآزمایشگاهی، از قبیل مطالعه هنرمندان حرفهای، شواهد دیگری از اثر مثبت بعضی ازانواع انگیزش برونی توسط آمابلی شناسایی گردید. به ویژه آن که خلاقیت از طریق ترغیب و پاداش دادنهایی که لیاقت یا ارزش کار او و نیز از طریق پاداشهایی که فرد را قادر به ادامه کاری که از جنبه درونی برای او جذاب است میکند، تشویق و درنتیجه شکوفا میگردد .
بدین ترتیب، به نظر میرسد که انگیزش درونی و برونی به نحو ساده جمع خطی یا تقابل ساده با یکدیگر عمل نمیکنند. علاوه برآن، ممکن است لازم باشد که به نحوی دقیق بین هریک از انگیزه و بویژه انواع انگیزههای برونی تمایز قایل شویم. به نظر میرسد که ممکن است انواعی از انگیزههای برونی وجود داشته باشد که به پژمرده کردن انگیزش درونی خلاقیت منجر گردد، ولی، انواع دیگری باشند که آن را ترغیب کنند. به نظر میرسد که «اصل انگیزش درونی خلاقیت» بیش از حد ساده بوده است .
● همنیروزایی انگیزشی
برانگیزندههای درونی بخش درونزای درگیری فرد در فعالیتهاست که از احساسها شخص درباره آن فعالیتها ناشی میشود و الزاماً با خودکار از ارتباطی مستحکم برخوردار است. برانگیزندههای برونی، با آن که ممکن است مشروط به انجام کار باشد (مانند حقالزحمه برای انجام کار)، از نظر منطقی بخشی از کار را تشکیل نمیدهد. برانگیزندههای برونی غالباً از منبعی خارجی که هدف آن کنترل(یا استنباط کنترل) براقدام به کار یا عملکرد در آن کار باشد، ناشی میشود، مثلاً وعده پاداش، تحسین، بازخورد انتقادی، ضربالاجل، نظارت یا مشخصات نحوه انجام کار . باآن که وقتی فردی به انجام کاری مبادرت میکند، معمولاً برانگیزندههای درونی یا برانگیزندههای برونی حاکم است، این دو نوع برانگیزنده همزمان وجود دارد. در شرایط کسب و کار، تصور این که کار صرفاً دارای انگیزههای درونی باشد مشکل است (درحالی که تصور این که در چنین شرایطی صرفاً انگیزههای برونی وجود داشته باشد آسان است.) به علت آن که هر دو نوع انگیزه غالباً همزمان به وقوع میپیوندد، مطالعه چگونگی ترکیب و تعاملشان دارای اهمیتی ویژه است .
با استفاده از مفهومزایی همنیروزایی انگیزش، در مقالهای نظری (آمابولی، ۱۹۹۳) چنین مطرح شده است که بعضی انواع انگیزشهای برونی- که آن را« برانگیزندههای هم نیروزای برونی» مینامیم- میتواند با انگیزش درونی، به ویژه وقتی میزان انگیزش درونی، به ویژه وقتی میزان انگیزش درونی در سطح بالایی قرار دارد، به نحوی مثبت ترکیب شود. دو مکانیسم روانشناختی برای ترکیب این دو نوع انگیزش ظاهراً متضاد ارائه گردیده است .
برطبق مکانیسم اول، موسوم به انگیزش برونی در خدمت انگیزشهای درونی، هر نوع عوامل برونی که احساس کفایت فرد را حمایت کند، یا درگیری عمیق فرد را با خودکار توانمند سازد، بدون آنکه احساس خودمختاری شخص را تحلیل برد، باید به انگیزش و خلاقیت درونی اضافه شود. این عوامل برونی را «انگیزش هم نیروزای برونی» مینامیم. بخشی از این مفهومسازیها از نظریات «دسیوریان» درباره برانگیزندههای برونی «اطلاعاتی» در قبال برانگیزندههای «کنترلکننده» گرفته شده است (۱۹۸۵). پاداشهایی که کفایت را بدون آن که حاکی از کنترل باشند- پاداشهایی که از پرورش استعدادها و کفایتها حمایت کند (از این طریق که چگونه فرد میتواند درجات بالایی از کفایت و موفقیت کسب کند، اطلاعاتی درمورد جهتگیری را فراهم سازد)، یا پاداشهایی که فرد را قادر نماید کارهای جالبی انجام دهد، میتواند به عنوان انگیزشهای همنیروزای برونی عمل کند .
برطبق مکانیزم دوم، برانگیزندههای هم نیروزای برونی ممکن است در مراحل معینی از فرآیند خلاقیت نقشی ایفا کند. فرآیند خلاقیت غالباً در چهار مرحله توصیف میگردد. (بادرنظر گرفتن این مطلب که افراد الزاماً فرآیند را یک سویه یا مرحله به مرحله طی نمیکنند.) مرحله اول عبارت از تشخیص مساله است که طی آن حلکنندگان مسئله معضل یا فرصتی را که با آن مواجه هستند تشخیص داده، تعریف نموده یا تلاش مینند درک نمایند. مرحله دوم آمادهسازی است که در آن حلکنندگان مسئله اطلاعات و سایر منابع لازم برای پیگیری مسئله را جمعآوری مینمایند. مرحله سوم ایجاد پاسخ است که طی آن ایدههای مختلف برای حل مسئله یا پیگیری فرصت طراحی و تدوین میگردد. در مرحله چهارم، یا اعتباریابی و ارائه نتایج، بررسی ایدههای ایجاد شده، انتخاب از بین آنها و رسمیت دادن یا ارائه روش منتخب است .
به خاطر بیاورید که خلاقیت مستلزم جدید و بدیع بودن و نیز مناسب بودن است. چنان که تئوریها و پژوهشهای مربوط پیشنهاد شده است، بدیع بودن نتیجه در مرحله اول (تشخیص مسئله) و سوم (ایجاد پاسخ) فرآیند خلاقیت تعیین خواهد گردید. در این جاست که بصیرتهای مختلف درباره مسئله یا راههای برخورد با آن پدیدار میشود.
به علت آن که مکانیزمی که از طریق آن وضعیت انگیزش بر فرآیندهای فکری تاثیر میگذارد، این مراحل که در آنها بدیع بودن مطرح است ممکن است نیاز به انگیزههای درونی داشته باشد و انگیزههای برونی نقشی ایفا نمیکنند. ولی در مراحلی که بدیع بودن کار (با آنکه مهم است) از ضرورت کمتری برخوردار است، انگیزههای هم نیروزای برونی ممکن است در تاکید و تحرک بخشی فرد برای به ثمر رساندن و تکمیل کار به نحوی مناسب و ممکن موثر باشد.
به طور مشخص، این انگیزههای برونی ممکن است در فائق آمدن بر موانع گاهی مشکل زای آماده سازی (مرحله ۲) و اعتباریابی و ارائه نتایج (مرحله ۴) موثر باشد. در واقع با آنکه غالبا افراد در کارهای پرزحمت فعالیت هایی که به حوی درونی برانگیخته شده باشند (مانند سرگرمیها) وارد میشوند، امکان دارد انگیزه درونی در این مراحل فرآیند تضعیف شود. علاوه برآن، اگر انگیزه درونی قوی باقی بماند، بعید است که این انگیزههای هم نیروزای برونی، در انگیزههای درونی برای کار مورد نظر مانع ایجاد کند .
به طور خلاصه، برطبق نظریه انگیزش مناسب با شرایط، با آنکه هر دو انگیزه درونی و برونی ممکن است در تمام مراحل فعالیت خلاق وجود داشته باشد، ولی ممکن است اهمیت آنها در مراحل مختلف متفاوت باشد. به علت آنکه انگیزه بیمانع درونی در مراحل تشخیص مسئله و ایجاد پاسخ این چنین حائز اهمیت است، انگیزههای غیرهم نیروزای برونی (انگیزههایی که نشانه کنترل است) ممکن است در این مراحل مضر باشد. انگیزههای برونی هم نیروزا ممکن است به خصوص در مراحل آماده سازی و اعتبار یابی و ارائه نتایج مفید واقع شود .
ایده هم نیروزایی انگیزش به (اصل انگیزش درونی خلاقیت جدیدی ( منجر گردید: انگیزش درونی برای خلاقیت لازم است، انگیزش برونی کنترل کننده برای خلاقیت دارای اثر مخرب است، لیکن انگیزه برونی اطلاعاتی یا توانمند کننده میتواند مناسب باشد. بویژه اگر میزان انگیزه درونی اولیه قوی باشد .
متغیرهای مربوط به وضعیتهای اجتماعی ممکن است میزان هم نیروزایی انگیزش موجود را تعیین کند. از همه مهمتر آنکه اگر انگیزهها یا حمایتهای برونی با هدف مستقیم یا تلویحی کنترل ارائه شود، احتمال زیادی وجود دارد که انگیزه و خلاقیت درونی را از بین ببرد.
از سوی دیگر، اگر انگیزههای برونی به عنوان نوعی تایید لیاقت فرد به صورت ابزاری برای به ثمر رساندن کاری که از نظر درونی او برانگیزنده باشد ارائه گردد، احتمال مورد تایید و حمایت قرار دادن انگیزه و خلاقیت درونی فرد بسیار زیاد است. بدین ترتیب، مثلا یک سرمایهگذار ممکن است خلاقیت کارآفرینانه را با ارائه حمایت مالی که همراه با اقداماتی که به نحو واضحی جنبه کنترل کننده دارد تضعیف نماید، در حالی که با ارائه آن حمایت به شکلی که اساسا وسیلهای برای توانمند کردن فعالیت کارآفرینانه باشد، خلاقیت کارآفرینانه را تقویت خواهد کرد و این نکته است که توجه به آن در سیاستگذاری برای حمایت از خلاقیت کارآفرینانه حائز اهمیت است .
نظرات شما عزیزان: